فروپاشی کلینیکهای مددکاری اجتماعی: تحلیل و راهکارهای احیاء با محوریت عدالت محوری

فهرست عناوین مطلب
فروپاشی کلینیکهای مددکاری اجتماعی: تحلیل و راهکارهای احیاء با محوریت عدالت محوری
شکلگیری مراکز “مثبت زندگی” و به دنبال آن، عدم پویایی و فروپاشی بسیاری از کلینیکهای مددکاری اجتماعی کشور، سوالی اساسی را مطرح میکند: آیا دورههای مدیریت مورد برگزار شده در گذشته، واقعاً در توانمندسازی مدیران این کلینیکها موفق بودهاند؟
تجربیات گذشته نشان میدهد که پاسخ به این سوال، متأسفانه، منفی است. با وجود آنکه هدف اصلی از برگزاری این دورهها، توانمندسازی مدیران کلینیکهای مددکاری اجتماعی و کمک به پایداری و خوداتکایی آنها بود، اما شواهد موجود، از جمله درجا زدن و در نهایت، فروپاشی یک نسل زنده از مدیران این کلینیکها پس از قطع ارتباط با سازمان بهزیستی، خلاف این ادعا را ثابت میکند.
چرا دورههای قبلی مدیریت مورد شکست خوردند؟
بررسی دقیقتر نشان میدهد که عوامل متعددی در ناکامی دورههای پیشین مدیریت مورد در کلینیکهای مددکاری اجتماعی نقش داشتهاند:
- تعریف محدود از اهداف: با وجود تأکید بر توانمندسازی، به نظر میرسد تمرکز اصلی در عمل، صرفاً بر کاهش آمار طلاق یا افزایش آمار سازش و مصالحه زوجین بوده است. این نگاه تقلیلگرایانه، از رسالت اصلی مددکاری اجتماعی که شامل توانمندسازی همهجانبه افراد و خانوادههاست، غافل ماند.
- کیفیت نامناسب مدرسین و سوپروایزرها: انتخاب مدرسین و سوپروایزرها غالباً بر اساس موفقیتهای ظاهری در سطح استانها صورت میگرفت و نه بر پایه شایستگیهای علمی و تجربه آموزشی. این رویکرد نه تنها منجر به انتقال دانش و مهارتهای ناکارآمد میشد، بلکه با ایجاد شکاف و تبعیض میان مدیران کلینیکها، به کاهش مشارکت و دلسردی شرکتکنندگان دامن میزد.
- عدم مشارکت فعال شرکتکنندگان: رویکرد تبعیضآمیز و غیرمشارکتی مجریان دوره، علیرغم ماهیت مشارکتی خود آموزش مدیریت مورد، به انفعال و خاموشی مدیران کلینیکها منجر شد. این عدم مشارکت، توانایی آنها را در جذب و بهکارگیری آموختهها به شدت کاهش داد.
- قطع ارتباط سازمانی و عدم حمایت: پس از اتمام دورهها، عدم برقراری ارتباط پایدار و قطع حمایتهای سازمان بهزیستی، عملاً منجر به سرگردانی و عدم توانایی کلینیکها در ادامه فعالیتهای خود شد. این موضوع نشان میدهد که دورههای آموزشی، پیوند محکمی با واقعیتهای عملی و نیازهای زیرساختی کلینیکها نداشتند.
نیاز به رویکردی نوین: عدالت محوری و مشارکت همهجانبه
احیای کلینیکهای مددکاری اجتماعی نیازمند تغییرات بنیادین و اتخاذ رویکردی تازه است. دفتر توانمندسازی خانواده و زنان بهزیستی کشور به عنوان متولی اصلی، باید عدالت محوری را به عنوان ستون اصلی تفکرات خود در این فرآیند قرار دهد. احیاء کلینیکها، پیش از این نیز بارها و به اشکال مختلف با تغییر دستورالعملها صورت گرفته، اما هیچگاه به ثمر نرسیده است. این نشان میدهد که راهحل در ایدهپردازیهای بیرونی و تکمحوری یک دفتر یا یک شخص نیست.
برای برونرفت از این وضعیت، اقدامات زیر ضروری است:
- حل مسائل از درون جامعه مدیران کلینیکها: مشکلات این مراکز باید در دایره جغرافیایی و با محوریت مدیران خود این مراکز، و با مشارکت فعال آنها، مورد بررسی و حل و فصل قرار گیرد. دیدگاههای بیرونی، هرچند ارزشمند، نباید جایگزین تجربه و دانش بومی مدیران کلینیکها شود.
- مشارکت همه معاونتها و دفاتر تخصصی سازمان بهزیستی: تکمحوری دفتر توانمندسازی خانواده و زنان، همانطور که در گذشته نیز ثابت شده، به افول عملکردی این مراکز در درازمدت خواهد انجامید. احیاء واقعی نیازمند همکاری و همافزایی تمامی معاونتها و دفاتر تخصصی سازمان بهزیستی است. این همکاری باید شامل تخصیص منابع، تسهیل فرآیندها، و ارائه حمایتهای فنی و تخصصی باشد.
- تغییرات ساختاری و ریشهای: به جای تکرار اشتباهات گذشته، باید اتفاق جدیدی در جهت احیاء کلینیکهای مددکاری اجتماعی رقم بخورد. این اتفاق جدید باید شامل بازنگری در مدلهای حمایتی، ارائه آموزشهای کاربردی و متناسب با نیازهای روز، و ایجاد بسترهای لازم برای خوداتکایی و پایداری مالی این مراکز باشد.
- تضمین استقلال و توانمندسازی واقعی: هدف نهایی باید ایجاد کلینیکهایی باشد که بتوانند روی پای خود بایستند و ادامه حیات دهند، بدون آنکه با قطع ارتباط سازمانی دچار فروپاشی شوند. این امر مستلزم توانمندسازی واقعی مدیران و کارکنان، و ایجاد ظرفیتهای لازم برای توسعه خدمات و جذب منابع مالی پایدار است.
چشمانداز آینده: کلینیکهای پویا و خودکفا
با اتخاذ رویکردی عادلانه، مشارکتی و جامع، میتوان به احیاء واقعی کلینیکهای مددکاری اجتماعی امیدوار بود.
این مراکز، در صورت دریافت حمایتهای لازم و توانمندسازی اصولی، قادر خواهند بود نقش حیاتی خود را در کاهش آسیبهای اجتماعی، توانمندسازی افراد و خانوادهها، و ارتقای سلامت اجتماعی جامعه ایفا کنند. این بار باید از تجربیات گذشته درس گرفت و با ایجاد یک مدل جدید و پایدار، از فروپاشی مجدد این نهادهای ارزشمند جلوگیری کرد.
