تجارب توانمندسازی کشورهای دیگر و امکان به کارگیری آنها در ایران

فهرست عناوین مطلب
تجارب توانمندسازی کشورهای دیگر و امکان به کارگیری آنها در ایران
مقدمه: آیا تجارب توانمندسازی کشورهای دیگر برای ایران مفید است؟
بسیاری از کشورها برای حل چالشهای اجتماعی خود از رویکردهای نوآورانه و مؤثر استفاده میکنند. این تجارب میتوانند منبع ارزشمندی برای یادگیری و الهامگیری باشند. با این حال، انتقال صِرف یک مُدل موفق از یک کشور به کشور دیگر، بدون در نظر گرفتن بستر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، میتواند منجر به شکست شود. این امر بهویژه در مورد سازمانهای حمایتی اجتماعی در ایران صادق است که با جامعهای متفاوت از نظر فرهنگی و اقتصادی سروکار دارند. بنابراین، در حالی که تجارب جهانی میتوانند مفید باشند، موفقیت آنها در ایران به بومیسازی دقیق و هوشمندانه بستگی دارد.
فرآیند بومیسازی: آیا یک فرآیند کوتاهمدت است؟
بومیسازی یک رویکرد توانمندسازی خارجی فرآیندی پیچیده و زمانبر است. این کار نمیتواند در یک مدت کوتاه انجام شود. برای اینکه یک طرح توانمندسازی موفق باشد، باید فرآیندهای زیر به دقت انجام شوند:
مطالعات تطبیقی و شناسایی نیازها: در ابتدا، باید به طور جامع، نیازهای واقعی جامعه هدف و منابع موجود در ایران بررسی شوند. همزمان، باید تجارب موفق کشورهای دیگر، نقاط قوت و ضعف آنها، و عواملی که به موفقیت آنها منجر شدهاند، به دقت تحلیل شوند.
طراحی پایلوت آزمایشی: قبل از اجرای گسترده، باید یک نسخه آزمایشی (پایلوت) از طرح بومیسازیشده در یک گروه کوچک از جامعه هدف اجرا شود. این مرحله فرصتی است تا نقاط ضعف و قوت طرح شناسایی شوند و تغییرات لازم اعمال گردد.
ارزیابی و بازخورد: در مرحله پایلوت، جمعآوری مستمر دادهها و بازخورد از شرکتکنندگان بسیار حیاتی است. این بازخوردها به سازمانها کمک میکنند تا طرح را اصلاح و بهینه کنند.
توسعه و اجرا در مقیاس بزرگ: تنها پس از اینکه پایلوت موفقیتآمیز بود و طرح اثبات شده، میتوان آن را در مقیاس وسیعتر اجرا کرد. این فرآیند ممکن است چندین سال به طول انجامد.
بنابراین، ادعای بومیسازی در مدت کوتاه و بدون مطالعه دقیق، غیرواقعی و گمراهکننده است.
جامعه هدف: آیا “موش آزمایشگاهی” هستند؟
این دغدغه که جامعه هدف سازمانهای حمایتی به عنوان “موش آزمایشگاهی” برای طرحهای شکستخورده تلقی میشوند، کاملا بجا و مهم است. وقتی یک طرح توانمندسازی بدون مطالعه کافی و بومیسازی صحیح اجرا میشود، نتایج منفی زیر را به دنبال دارد:
کاهش اعتماد به نفس و افزایش حس شکست: تجربههای شکستخورده میتواند حس بیارزشی و ناامیدی را در افرادی که آسیبپذیر هستند، تشدید کند.
بیاعتمادی به سازمانهای حمایتی: این تجربههای ناموفق باعث میشود که جامعه هدف اعتماد خود را به سازمانها و کمکهای آنها از دست بدهند و در طرحهای بعدی مشارکت نکنند.
هدررفت بودجه و منابع: هزینههای هنگفت صرفشده برای طرحهای ناموفق، به جای اینکه به بهبود وضعیت معیشت و توانمندسازی واقعی منجر شود، به هدر میرود.
به همین دلیل است که طرحهایی مانند “گروههای همیار” با وجود پتانسیل بالایشان، در برخی موارد به دلیل اجرای نادرست و نبود آموزش کافی، نتایجی ناامیدکننده به همراه داشتند. شکست این طرحها باعث شده که جامعه هدف نسبت به هرگونه همکاری در آینده دلسرد شوند.
مقصر کیست؟
شناسایی مقصر در چنین شرایطی پیچیده است و نمیتوان تنها یک فرد یا نهاد را سرزنش کرد. مقصر اصلی این ناکامیها، عدم وجود یک رویکرد سیستماتیک، مطالعاتی و مبتنی بر شواهد است. عوامل زیر نیز در این ناکامی نقش دارند:
متولیان امر و مدیران: تصمیمگیرندگان در سطوح بالا که بدون تحقیق و ارزیابی کافی، طرحهای خارجی را وارد کشور میکنند و مسئولیت اجرای آنها را به افراد یا سازمانهای ناآماده واگذار میکنند، مقصر اصلی این وضع هستند. آنها باید به جای نمایش موفقیتهای صوری در رسانهها، به نتایج واقعی و تأثیرات بلندمدت طرحها اهمیت دهند.
عدم آموزش کافی و نظارت: مدیران و کارشناسان میدانی که مسئول اجرای طرحها هستند، اغلب آموزشهای لازم را نمیبینند. یک مدیر کلینیک مددکاری تازهکار که خودش تجربه فعالیت گروهی ندارد، نمیتواند به درستی یک گروه همیار را هدایت کند. این مسئولیت آموزش و توانمندسازی کارکنان، بر عهده متولیان اصلی است.
فقدان ارزیابی واقعی: بسیاری از سازمانها به جای ارزیابی عمیق و صادقانه، به ارزیابیهای سطحی و آمارهای ساختگی بسنده میکنند. این رویکرد، مشکلات واقعی را پنهان میکند و مانع از اصلاح طرحها میشود.
این مشکلات نشان میدهد که مدیریت توانمندسازی اجتماعی نیازمند یک رویکرد حرفهای و مبتنی بر تحقیق است.
نتیجهگیری: راهکار چیست؟
برای جلوگیری از تکرار تجربههای شکستخورده، باید رویکردی متفاوت اتخاذ شود. این رویکرد شامل مراحل زیر است:
تغییر نگرش: باید این دیدگاه که میتوان با وارد کردن یک طرح از خارج، مشکلات اجتماعی را حل کرد، کنار گذاشته شود. به جای آن، باید روی توسعه مدلهای بومی با الهام از تجارب موفق جهانی تمرکز کرد.
سرمایهگذاری روی تحقیق و توسعه: تخصیص بودجه به پروژههای مطالعاتی بلندمدت و طراحی پایلوتهای آزمایشی، بسیار مهمتر از صرف پول برای طرحهای شکستخورده است.
آموزش مستمر: کارکنان سازمانهای حمایتی، بهویژه در سطوح میدانی، باید به طور مداوم آموزش ببینند. این آموزشها باید شامل مهارتهای عملی و نحوه کار با جوامع آسیبپذیر باشد.
شفافیت و پاسخگویی: سازمانهای حمایتی باید نتایج واقعی طرحهای خود را به صورت شفاف به مردم و نهادهای نظارتی گزارش دهند. این کار باعث میشود که مسئولیتپذیری افزایش یافته و از هدررفت بودجه جلوگیری شود.
در نهایت، توانمندسازی اجتماعی یک فرآیند حساس و حیاتی است که با کرامت انسانی و سرنوشت افراد سروکار دارد. هرگونه اشتباه در این مسیر میتواند آسیبهای جبرانناپذیری به بار آورد. به همین دلیل، باید با دقت، تحقیق و مسئولیتپذیری به آن نگاه کرد.
