پارادوکس انتقال مدلهای مددکاری اجتماعی
چرا بومیسازی فراتر از یک انتخاب، یک ضرورت اخلاقی است؟
این مقاله بر اهمیت بومیسازی (Indigenization) و اجتناب از سادهانگاری در انتقال مدلهای مددکاری اجتماعی (Social Work) بین کشورهای مختلف، با تأکید بر تأثیر عوامل فرهنگی و سیستمی، تمرکز خواهد کرد.
فهرست عناوین مطلب
- پارادوکس انتقال مدلهای مددکاری اجتماعی
- مقدمه: جدال میان جهانیسازی و محلیگرایی در حرفه مددکاری
- تفاوتهای سیستمی: فراتر از اختلافات فردی
- الف) سیستمهای رفاهی و منابع:
- ب) ساختارهای سیاسی و حکمرانی:
- ریشههای فرهنگی: قلب بومیسازی
- بومیسازی: فراتر از تطبیق، رسیدن به تولید دانش محلی
- الف) نقد و تحلیل بستر:
- ب) تولید نظریههای محلی:
- ج) بازسازی آموزش:
- نتیجهگیری: مسئولیت اخلاقی در برابر سادگی
پارادوکس انتقال مدلهای مددکاری اجتماعی
چرا بومیسازی فراتر از یک انتخاب، یک ضرورت اخلاقی است؟
به قلم مرسده حقیقی، روانشناس
مقدمه: جدال میان جهانیسازی و محلیگرایی در حرفه مددکاری
حرفه مددکاری اجتماعی در هسته خود بر ارزشهای جهانی نظیر عدالت اجتماعی، حقوق بشر و احترام به کرامت انسانی استوار است. با این حال، نحوه ارائه، درک و اجرای این خدمات در عمل، عمیقاً تحت تأثیر زیرساختهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیستی هر جامعه قرار دارد.
بسیاری از مدلها و نظریههای غالب مددکاری، ریشه در فرهنگهای غربی و جوامع توسعهیافته دارند.
انتقال سادهانگارانه این مدلها به کشورهای دیگر، بدون توجه به تفاوتهای ساختاری و محلی، نه تنها به شکست درمانی میانجامد، بلکه میتواند به آسیب فرهنگی (Cultural Harm) و تقویت حس وابستگی نظری منجر شود.
این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که چرا بومیسازی مددکاری اجتماعی یک ضرورت علمی، اخلاقی و عملی است و چگونه عوامل محلی، کارآمدی هرگونه مداخلهای را تعیین میکنند.
تفاوتهای سیستمی: فراتر از اختلافات فردی
کارآمدی یک مدل مددکاری صرفاً به توانایی مددکار در برقراری ارتباط با مراجع محدود نمیشود؛ بلکه به میزان تناسب آن مدل با سیستمهای کلان اجتماعی بستگی دارد:
الف) سیستمهای رفاهی و منابع:
در کشورهای توسعهیافته، مدلهای مددکاری معمولاً بر دسترسی به یک شبکه گسترده حمایت اجتماعی (مانند بیمههای دولتی، برنامههای جامع مسکن، و سیستم قوی بهداشت روان) تکیه دارند.
در مقابل، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، مددکار باید در محیطی با کمبود منابع ساختاری (Resource Scarcity)، نابرابری شدید و بوروکراسی سنگین عمل کند.
در چنین شرایطی، مدلهایی که بر ظرفیتسازی محلی و حمایت شبکهای غیررسمی تأکید دارند (مانند مددکاری مبتنی بر جامعه یا Community-Based Social Work)، کارآمدتر از مدلهای فردمحور غربی هستند.
ب) ساختارهای سیاسی و حکمرانی:
مدلهای غربی بر حقوق فردی، پاسخگویی نهادی و مشارکت مدنی تأکید دارند.
در کشورهایی با ساختارهای سیاسی اقتدارگرا یا تمرکزگرا، مددکار اجتماعی اغلب باید به عنوان یک عامل میانجی بین جامعه و قدرت عمل کند.
در این محیطها، مددکاری اجتماعی باید به جای مقابله، به دنبال همسویی استراتژیک با سیاستهای دولتی باشد تا بتواند اهداف عدالت اجتماعی را محقق کند، که این نیازمند مدلهای سیاستگذاری تطبیقی است.
ریشههای فرهنگی: قلب بومیسازی
فرهنگ نه یک متغیر جانبی، بلکه محیط عملیاتی مددکاری است. بیتوجهی به عوامل فرهنگی، منجر به مداخلات بیاثر یا حتی زیانآور میشود:
عامل فرهنگی | تأثیر بر مدل مددکاری | نمونه تضاد (مدل غربی در برابر بومی) |
خانواده و اجتماع | تعیین میکند چه کسی حق مداخله دارد (فرد در برابر قبیله/خانواده گسترده). | فردگرایی: تمرکز بر استقلال مراجع در مدل غربی ↔ جمعگرایی: تصمیمگیری مشترک و مرجعیت بزرگان در مدل بومی. |
سلسله مراتب و قدرت | چگونگی تعریف رابطه مددکار و مراجع (برابری در برابر احترام به سن/مقام). | مدلهای مبتنی بر همکاری متقابل غربی ↔ نیاز به حفظ احترام سنتی و مرجعیت مددکار در برخی فرهنگها. |
مفهوم رنج و سلامت روان | چگونگی توجیه مشکلات (روانشناختی در برابر روحانی/اجتماعی/تقدیر). | درمانهای شناختی-رفتاری (CBT) غربی ↔ نیاز به مداخلات معنوی-اجتماعی یا روایتدرمانی (Narrative Therapy) بومی. |
در نتیجه، مددکاری موفق باید با جهانبینی (Worldview)، ارزشها و زبان بومی سازگار شود؛ این امر مستلزم آن است که نظریههای مداخلهای نه تنها ترجمه شوند، بلکه دوباره خلق شوند تا با واقعیتهای زیستی و فکری جامعه همخوانی داشته باشند.
بومیسازی: فراتر از تطبیق، رسیدن به تولید دانش محلی
بومیسازی (Indigenization) به معنای رد کامل دانش جهانی نیست، بلکه به معنای استفاده از آن به عنوان ابزاری برای تولید دانش بومی است. این فرآیند سه مرحله کلیدی دارد:
الف) نقد و تحلیل بستر:
شناسایی نقاط قوت و ضعف مدلهای جهانی در بستر محلی. این مرحله نیازمند پژوهشهای دقیق برای تعیین شکافهای فرهنگی و سیستمی است که مددکاری وارداتی ایجاد میکند.
ب) تولید نظریههای محلی:
توسعه مفاهیم و مدلهای عملیاتی که مستقیماً از تجارب تاریخی، سنتها و شیوههای بومی حمایت اجتماعی الهام گرفتهاند. برای مثال، استفاد از نهادهای سنتی حل اختلاف یا شبکههای حمایتی محلهای به عنوان ارکان اصلی مداخله.
ج) بازسازی آموزش:
بازنگری در برنامههای درسی دانشگاهی مددکاری اجتماعی، به طوری که دانشجویان ابتدا با بافت اجتماعی و چالشهای بومی آشنا شوند و سپس مدلهای جهانی را به صورت انتقادی و با دیدگاه تطبیقی بیاموزند.
نتیجهگیری: مسئولیت اخلاقی در برابر سادگی
سادهانگاری در انتقال مدلهای مددکاری اجتماعی، نه تنها غیرحرفهای است، بلکه یک مسئولیت اخلاقی سنگین را متوجه حرفه میکند.
مددکاری اجتماعی در کشورهای مختلف باید یک فرآیند دوفرهنگی (Bicultural) باشد که در آن مددکار هم به دانش تخصصی جهانی مسلح باشد و هم عمیقاً با دانش و ارزشهای بومی جامعه هدف خود آشنا.
تنها از طریق تولید دانش محلی و همگرایی نهادی با سیستمهای اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد هر کشور است که مددکاری اجتماعی میتواند به هدف نهایی خود، یعنی تقویت عدالت و تابآوری محلی، دست یابد.