مددکاری اجتماعی با جامعه ناشنوایان: تأملی بر تجربه و نظریه
یادداشت اختصاصی به مناسبت سیام سپتامبر، روز جهانی ناشنوایان
در روز جهانی ناشنوایان، از همه مددکاران اجتماعی میخواهم به ظرفیتهای نهفته در روابط انسانی و جوامع محلی توجه کنند. گاهی یک دوستی صادقانه و یک نگاه حرفهای، میتواند آغازگر تغییرات بزرگی باشد.
فهرست عناوین مطلب
مددکاری اجتماعی با جامعه ناشنوایان: تأملی بر تجربه و نظریه
به قلم مهری بابالو، مددکار اجتماعی
مقدمه
امروز، سیام سپتامبر، روز جهانی ناشنوایان است. بهعنوان دانشجوی مددکاری اجتماعی که سالها پیش در مدرسه روستایمان با دوستی ناشنوا همکلاسی بودم و اکنون نیز این دوستی ادامه دارد، فرصت مناسبی است تا تجربه زیسته خود را با مبانی علمی حرفه مددکاری اجتماعی پیوند دهم.
از همکلاسی در روستا تا درک حرفهای
دوستی ما از دوران مدرسه روستا آغاز شد. در آن سالها، او تنها دانشآموز ناشنوا در مدرسه بود. معلمان اغلب نمیدانستند چگونه با او ارتباط برقرار کنند و او بخش زیادی از درسها را از دست میداد. من و چند دوست دیگر با اشاره و نوشتن مطالب، به او کمک میکردیم.
سالها بعد، وقتی وارد رشته مددکاری اجتماعی شدم، دریافتم که تجربه دوستم نمونهای از مدل اجتماعی معلولیت (Social Model of Disability) است: مشکل اصلی نه خود ناشنوایی، بلکه نبود امکانات، آموزش معلمان و آمادگی نظام آموزشی برای پذیرش تنوع بود.
تجربه روستا: آینهای از چالشهای ساختاری
در روستای ما، چالشهای دوستم فراتر از مدرسه بود: محدودیت دسترسی به مراکز توانبخشی در شهرستان، کمبود آگاهی در جامعه محلی که با نگاه ترحم یا برچسبهای نادرست با او برخورد میکردند، و انزوای اجتماعی در جشنها و مراسم محلی.
این مشاهدات، بعدها در دوران تحصیل معنای عمیقتری پیدا کرد. نظریه اکولوژیک برونفنبرنر (Ecological Systems Theory) نشان داد که مشکلات دوستم نتیجه تعامل او با لایههای مختلف محیطی بود: خانواده، مدرسه، جامعه روستا، و سیاستهای کلان.
کاربست دانش مددکاری اجتماعی
با ورود به رشته مددکاری اجتماعی، توانستم در سه سطح به او کمک کنم:
۱. سطح فردی (Micro):
به او کمک کردم با مراکز مشاوره ارتباط برقرار کند، منابع آموزشی آنلاین و گروههای ناشنوایان را پیدا کند، و درباره حقوق قانونیاش آگاه شود.
۲. سطح گروهی (Mezzo):
در بازدیدهای روستا، با اهالی درباره ناشنوایی صحبت کردم و آموزش دادم چگونه ارتباط بهتری برقرار کنند. این تأثیر قابل توجهی بر کاهش انزوای اجتماعی او داشت.
۳. حمایت از خانواده:
با خانوادهاش صحبت کردم و آنها را با منابع حمایتی و حقوق فرزندشان آشنا کردم، چرا که در مناطق روستایی دسترسی به خدمات محدود است.
یافتههای تجربی و پشتوانه نظری
این تجربه، درک عمیقی از اصول مددکاری اجتماعی به من داد:
– رویکرد مبتنی بر قوت (Strengths-Based Approach):** دوستم با وجود محدودیتها، فردی باهوش، سختکوش و خلاق بود. تمرکز من بر توانمندیهایش بود، نه کمبودها.
– رویکرد Person-in-Environment:
باید کل اکوسیستم اجتماعی او را در نظر میگرفتم: خانواده، روستا، دسترسی به خدمات، و سیاستهای کلان.
– شایستگی فرهنگی (Cultural Competence):
جامعه ناشنوایان فرهنگ و هویت خاص خود را دارد. زبان اشاره فقط ابزار ارتباطی نیست، بلکه بخشی از هویت فرهنگی است.
چالشهای مناطق روستایی در ایران
تجربه من چالشهای خاصی را نشان داد: فاصله جغرافیایی از مراکز خدماترسانی، کمبود معلمان آموزش دیده، محدودیت منابع مالی خانوادهها برای رفتوآمد و توانبخشی، و باورهای سنتی غلط درباره معلولیت.
نتیجهگیری
دوستی چندساله من، از دوران مدرسه روستا تا امروز، بیش از هر درس دانشگاهی به من آموخت که مددکاری اجتماعی چیست. این حرفه فقط یک شغل نیست؛ شیوهای از نگاه به انسانها و جامعه است. تجربهای که نشان داد تغییر واقعی زمانی اتفاق میافتد که دانش نظری را با همدلی، عمل و پافشاری ترکیب کنیم.
امروز، در روز جهانی ناشنوایان، از همه مددکاران اجتماعی میخواهم به ظرفیتهای نهفته در روابط انسانی و جوامع محلی توجه کنند. گاهی یک دوستی صادقانه و یک نگاه حرفهای، میتواند آغازگر تغییرات بزرگی باشد.
منابع:
– Oliver, M. (1990). The Politics of Disablement
– Bronfenbrenner, U. (1979). The Ecology of Human Development
– DuBois, B. & Miley, K. K. (2019). Social Work: An Empowering Profession
– سازمان بهزیستی کشور، آمار افراد دارای معلولیت در ایران
– کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت سازمان ملل (۲۰۰۶)