گروههای همیار زنان سرپرست خانوار؛ طرحی با نیت والا و سرانجامی مبهم
بررسی یک تجربه پرهزینه در حوزه توانمندسازی اجتماعی
طرح گروههای همیار برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار بهزیستی با وجود اهداف والا، امروز اثری ندارد. بررسی دلایل شکست این تجربه پرهزینه را بخوانید.
فهرست عناوین مطلب
- گروههای همیار زنان سرپرست خانوار؛ طرحی با نیت والا و سرانجامی مبهم
- بررسی یک تجربه پرهزینه در حوزه توانمندسازی اجتماعی
- مقدمه
- روایت شکلگیری طرح
- دلایل ناکامی؛ نگاهی به واقعیتهای میدانی
- ۱. ورود عجولانه به بازار کار
- ۲. نبود مطالعات بومشناختی
- ۳. خلأ آموزشهای پیشینی و پشتیبان
- ۴. فشار بر کلینیکهای مددکاری اجتماعی
- هزینهسازی بدون نتیجه
- آسیبهای پنهان و ماندگار
- چه باید کرد؟
- نتیجهگیری
گروههای همیار زنان سرپرست خانوار؛ طرحی با نیت والا و سرانجامی مبهم
بررسی یک تجربه پرهزینه در حوزه توانمندسازی اجتماعی
مقدمه
در سالهای گذشته، یکی از برنامههای اصلی سازمان بهزیستی کشور برای حمایت از زنان سرپرست خانوار، ایجاد گروههای همیار با مشارکت کلینیکهای مددکاری اجتماعی بود؛ طرحی که با اهداف والایی نظیر خودکفایی، توانمندسازی و ارتقاء کرامت انسانی این گروهها آغاز شد.
اما امروز، با گذشت بیش از یک دهه، سؤال جدی این است: نتیجه این هزینههای کلان چه شد؟
روایت شکلگیری طرح
گروههای همیار از سال ۱۳۸۶ به بعد، در قالب دستورالعملهای مصوب دفتر توانمندسازی خانواده و زنان سازمان بهزیستی، بهعنوان یک الگوی حمایتیِ مشارکتمحور معرفی شدند.
هدف این گروهها، ساماندهی اقتصادی و اشتغال پایدار برای زنان سرپرست خانوار بود، با اجرای طرحهایی در زمینه مشاغل خرد نظیر:
خیاطی و طراحی لباس
آرایشگری
خدمات رایانهای
برش کاغذ، چاپ، بستهبندی
خدمات حملونقل بانوان
صنایع دستی و بومی
برای هر گروه، شرکتهایی بهصورت رسمی ثبت میشد و مراسم افتتاحیه آنها با حضور مقامات استانی و کشوری و رسانهها برگزار میشد. اما واقعیت این است که امروز هیچ اثری از صدها گروه تشکیلشده باقی نمانده است.
دلایل ناکامی؛ نگاهی به واقعیتهای میدانی
این طرح با وجود اهداف والا، بهدلایل زیر در بسیاری از موارد به شکست انجامید:
۱. ورود عجولانه به بازار کار
بدون فراهم کردن زیرساختهای روانی، اجتماعی و مهارتی لازم، زنان بهسرعت وارد بازارهای رقابتی شدند، بیآنکه آمادگی مواجهه با چالشهای حرفهای را داشته باشند.
۲. نبود مطالعات بومشناختی
هیچگونه تطابق فرهنگی، جغرافیایی یا اقتصادی میان شغل انتخابی و نیاز واقعی منطقه صورت نگرفت. نتیجه آن، انتخاب مشاغلی نامتناسب با بازار تقاضا بود.
۳. خلأ آموزشهای پیشینی و پشتیبان
آموزش مهارتهای اجتماعی، کسبوکار، کارگروهی و روانشناسی کار یا بسیار ضعیف بود یا اساساً اجرا نشد. زنان بسیاری بدون دانش پایه وارد حرفه شدند و خیلی زود ناامید گشتند.
۴. فشار بر کلینیکهای مددکاری اجتماعی
برخی از مدیران کلینیکها، که تنها مجری دستورالعملهای سازمان بهزیستی بودند، پس از شکست طرحها، ملزم به بازپرداخت وجوه دریافتی از بهزیستی شدند!
در حالیکه آنها نه مقصر اصلی، بلکه خود قربانیِ ساختار معیوب و عدم پیشبینی شکست از سوی متولی طرح بودند.
هزینهسازی بدون نتیجه
برآوردها نشان میدهد که هزینه اجرای این طرحها در سطح ملی به میلیاردها تومان رسیده است. اما امروز حتی دادهی قابل استنادی درباره اثربخشی، پایداری یا سرنوشت این گروهها در دست نیست.
این یعنی:
منابع مالی گسترده بدون بازدهی پایدار
آسیبهای روحی برای زنان سرپرست خانوار
از بین رفتن اعتماد به نهادهای حمایتی
دلزدگی مداوم این گروهها از بازار کار و خوداشتغالی
آسیبهای پنهان و ماندگار
طرحی که قرار بود زنان را خودکفا کند، در مواردی منجر به عادت به ناکامی، ناامیدی ساختاری و حتی تشدید فقر روانی-اجتماعی شد.
مادری که پس از چند بار شکست در کسبوکار، دیگر حاضر به ورود دوباره به مسیر کارآفرینی نیست، نهتنها یک شکست شخصی، بلکه نماد یک شکست ساختاری ملی است.
چه باید کرد؟
✅ بازنگری کامل در دستورالعملهای گروههای همیار
✅ طراحی الگوی بومی برای هر استان بر اساس نیازسنجی واقعی
✅ آموزشهای مهارتی، روانی، اجتماعی و اقتصادی از ششماه قبل از ورود به بازار
✅ پایش و ارزیابی مستمر از گروههای فعال با شاخصهای علمی
✅ حذف نگاه آماری صرف به طرحهای حمایتی؛ تمرکز بر کیفیت و پایداری
✅ حمایت واقعی از کلینیکهای مددکاری اجتماعی بهعنوان بازوی اجرایی
✅ ثبت و انتشار شفاف نتایج و دستاوردهای ملی و استانی این طرحها
نتیجهگیری
گروههای همیار میتوانستند به الگویی موفق برای توانمندسازی زنان در ایران تبدیل شوند.
اما غفلت از مطالعات زیربنایی، فقدان حمایت پایدار، نبود آموزش هدفمند و فشار بر نهادهای واسطه، این طرح ملی را به تجربهای تلخ و پرهزینه بدل کرد.
در حالیکه هدف، ساختن زنانی خودکفا و توانمند بود، ناکارآمدی ساختار و تصمیمات شتابزده، بسیاری را دچار آسیبهای مجدد ساخت.
اکنون زمان آن رسیده که از گذشته درس بگیریم و با بازنگری بنیادین، اعتبار و اثربخشی حمایتهای اجتماعی را بازسازی کنیم.
